مقدمه
همه رويا پردازي را تجربه كردهاند و آن را دوست دارند. برخي آن را بيفايده ميدانند و به زندگي واقعي چسبيدهاند. بعضيها هم تخيل را همچنان ميپسندند و دوست دارند. برخي معتقدند، روياها فقط باعث تفريح ذهنشان ميشوند و نقش ديگري ندارند و برخي از افراد با اعتماد به قانون جذب، معتقد هستند، با تخيل كردن روياهايشان، ميتوانند آنها را جذب كنند كه تعدادشان كم هم نيست. ولي اغلب بيشتر از روياهايشان، آدمهاي سودجو را به خودشان جذب ميكنند. چون افراد سودجو به خوبي ميدانند كه چطور بايد ازعلاقهي آنها براي رسيدن به آرزويشان، سوء استفاده و از آنها اخاذي كنند. آماري دارم كه هر چند دقيق نيست، ولي مطمئن هستم درست است. بيش از 99 درصد از انسانهايي كه در گورستان آرميدهاند، آرزوهايشان را با خود به گور بردهاند. اگر بازي زندگي اينقدرساده است كه آرزوها با يك تصوير سازي ساده در ذهن بهدست ميآيند. پس چرا برندگان اين بازي تعدادشان اينقدر كم است؟ ازطرف ديگر، آيا آنهايي كه به آرزهايشان رسيدهاند، هيچ وقت تخيل نكردهاند؟
آيا اينكه يك چهره مشهورسينما درحين استحمام، شامپويش را در دست ميگرفته و فكر ميكرده، جايزهي اسكار است، آيا ميتواند دليلي باشد كه هر كس در حمام شامپويش را در دستش بگيرد و همان كار را تكرار كند، اسكار ميبرد؟ فكر كنم شما هم با من موافقيد كه بازياش آنقدرها هم ساده نيست.
اگر روياها به حقيقت ميپيوندند، پس چرا اگر بخواهيم فردي را به بي مسئوليتي و ناكارآمدي متهم كنيم، دربارهي او اين اصطلاح را به كار ميبريم كه فلان فرد، هميشه در خواب و خيال است و اين كنايهاي از آن است كه در زندگي واقعي و حقيقي نميشود روي او حساب باز كرد.
من مخالف قانون جذب نيستم، اما چيزي كه موافق آن هستم، جواب قطعي و صد درصد است. يعني بايد چيزي را كه آرزو ميكنيد، قطعا به دست آوريد. اگر اين صرفا يك احتمال باشد و امكان رسيدن و يا نرسيدن به آن وجود داشته باشد، اين ديگر قانون نيست. بايد جوابي كه از رويا پردازيمان ميگيريم، قطعي باشد و نتيجهي صد درصد داشته باشد. بايد اين اتفاق بيفتد تا ذهن ما آن را به عنوان يك قانون بپذيرد.
مثلا قانون جاذبه نيوتن ميگويد، تمام اشيا به سمت زمين جذب ميشوند. اين كاملا درست است و در همهي موارد صدق ميكند و براي استثناها هم دلايل قانع كننده دارد. حالا اگر شما قانون جاذبه ي نيوتن را ميپذيرفتيد، اما نيمي از اشيا و انسانها بي دليل در آسمان بودند. ديگر شما نميتوانستيد نام آن را قانون بگذاريد، به خصوص كه هيچكس پاسخگوي سوالهاي عقلاني شما نباشد.
دربارهي قانون جذب هم، شايد تخيل شما اشتباه است و يا هر چيز ديگر. اما كسي نيست كه شما از او سوال بپرسيد و پاسخ قطعي و دقيق دريافت كنيد. چون كسي خود را مسئول پاسخگويي به اين قانون نميداند. بايد بتوان يك راهكار قطعي، براي بهبود اين وضع يافت.
به عقيده ي من قانون جذب درست است، اما روي برخي از ذهنها عمل نميكند. چون آنها آمادگي دريافت آن را ندارند. از سوي ديگر، خواب و خيال با تجسم خلاق فرق دارد و اين تفاوتها قابل يادگيري است.
نظر مؤلف اين است، برخي از ذهنها، ذاتا قدرت دريافت دارند و برخي ذهنها ندارند، مثل قضيهي زيبايي و اينكه برخي آدمها ذاتا زيبا هستند و برخي هم ذاتا زيبا نيستند. اما عملهاي زيبايي و برخي مواد موثر هستند كه ميتوانند آنهايي را كه ذاتا زيبا نيستند را تغيير دهند و زيبا كنند. حالا اگر روشي براي بهبود ذهنهايي كه ذاتا قدرت دريافت ندارند، پيدا كنيم و آنها را تغيير دهيم، مسئله حل ميشود. همانطور كه صورت و اندام را ميتوان با روشهاي موجود زيباتر كرد، ذهن را نيز ميتوان تغيير داد و بهبود بخشيد.
در تمام كتابها ميخوانيم كه ذهن، قدرت و توانايي عجيبي دارد و اين درست است. اما چرا ذهن ما اينگونه نيست؟ چون كسي به ما ياد نداده است، چگونه از آن استفاده كنيم.
يك سوال اينجا مطرح است، شما به آرزويتان نرسيدهايد، اما چرا ديگران به آرزوي شما رسيدهاند؟ آيا شما آرزويي داريد كه مشابه آن در روي كرهي زمين يافت نميشود؟ احتمال مثبت بودن جواب اين سوال، از سوي شما، بعيد به نظر ميرسد و حتم دارم كه آرزوي كنوني شما، اكنون در دستان فرد ديگري است. چرا آرزوي شما براي او قابل دستيابي است، اما براي شما نه؟ جواب اين سوال از سوي شما بسيار متنوع است، جواب اين سوال را هر چه مي خواهيد بدهيد. من ميگويم دليل آن اين است كه شما آمادگي ذهني براي به دست آوردن آن نداريد، اما او دارد.
به دست آوردن آمادگي ذهني، چيزي است كه وقت گذاشتن براي آن مهمتر و مقدمتر از آرزوي شماست. چون آرزوي شما مناسب بدن شما توليد شده است. اما با اين فرض كه شما آمادگي ذهني داريد. حالا شما آمادگي ذهني براي دريافت آن نداريد و به آرزويتان نميرسيد. آنچه لازم است، اين است كه تلاش كنيد، آمادگي ذهني به دست بياوريد. بعد بخواهيد، آرزويتان محقق شود كه ديگر كار سادهايست.
يك مثال، اگرشما آرزوي سياستمدار شدن داريد، قاعدتا بايد تحصيل خود را در زمينهي علوم سياسي ادامه دهيد يا اگردوست داريد فردي پولدار باشيد، قانونا بايد درس و رشتهي اقتصاد را پيشه كنيد. حالا اين سوال مطرح است، آيا تمام سياستمدارها علوم سياسي خواندهاند يا تمام كساني كه علوم سياسي خواندهاند سياستمدار شدهاند؟
آيا شما اقتصاددان كم درآمد نديدهايد؟ پولدار كم سواد يا پولدارهاييِ با سوادِ غيرمرتبط چطور؟ ديدهايد يا نه؟ حالا سوال اين است. آيا دانشگاه و تحصيل نا كارآمد است؟ اگر اينگونه است، چرا دانشگاهها ومكانهاي تحصيل با اقبال از طرف مردم مواجه هستند؟ از سوي ديگر با اين جمله نلسون ماندلا، آن مرد بزرگ چكار كنيم كه معتقد بود معرفت و تحصيلات، قويترين ابزارها و سلاحهايي هستند كه براي تغيير دنيا ميتوانيد از آنها استفاده كنيد.
بگذاريم دانشگاه سر جاي خودش بماند. آنچه ما لازم داريم كه مقدم بر همه چيز است، آمادگي ذهني است. فرض كنيد، ذهن شما يك هارد با حجم مشخص است. اگر آرزويتان را درست انتخاب كرده باشيد و بخواهيد بدست آوردن آن را از خودتان طلب كنيد، آرزوي شما با حجم هارد ذهنتان منطبق است. ( در اين كتاب، ما با شخص شما و پشتكارتان سروكار داريم. سماجت كردن و آرزو را از ديگري طلب كردن، مورد نظر ما نيست.) اگر هارد ذهن شما، فضا براي آرزويتان داشته باشد، به آن ميرسيد، چون آرزويتان قادر هست به هارد ذهنتان منتقل شود. اما اگر آنقدر، فايلهاي جورواجور در آن ريخته باشيد كه حجم هارد ذهنتان پر شده باشد، با پيغام عدم فضاي كافي مواجه ميشويد كه در اين صورت فايل آرزويتان وارد نميشود و در اغلب موارد اينگونه است. حالا در حالت اول شما آمادگي ذهني داريد، در حالت دوم نداريد. خوشبختانه براي اين مشكل، راه وجود دارد و آن هم اينكه از فايلهاي موجود حذف كنيد كه در اين صورت آمادگي ذهني به دست ميآوريد. هر چه هارد شما پرتر باشد، براي فايلهاي كم حجمترجا دارد و شما ناخواسته بايد آرزوهايتان را كوچكتر كنيد. اگر ميخواهيد آمادگي ذهني به دست آوريد، به خواندن اين كتاب ادامه دهيد.
راهكارهاي اين كتاب، براي حذف كردن كل فايلهاي اضافي موجود در هارد ذهن شماست. حالا شما به چانه زني ميپردازيد. ممكن است اصرار داشته باشيد، برخي از فايلها را نگهداريد. مشكلي نيست، آنها را نگه داريد اما حجم آرزويتان بايد به همان نسبت كوچكتر شود. مثلا نبايد توقع داشته باشيد كه مهمانيهايتان پا برجا باشد و شما در امتحان پايان ترم خودتان، بسيار درخشان ظاهر شويد، مگر اينكه هاردي با حجم وسيع داشته باشيد كه باز آن هم محدود است و بالاخره يكجا پر ميشود.
برخي از فايلهايي كه آنها را دوست داريد، مثل فست فود ميمانند كه هم از مضر بودن آن آگاه هستيد هم تمايل داريد از آن استفاده كنيد. در اين صورت، دو طرز فكر در شما فعال ميشود، يكي آنكه دوست دارد بخورد و ديگري كه دوست دارد سالم بماند و جدال شروع ميشود. يكي عمر كوتاهي كه در آن لذت ميبرد را به عمر بلند سالم ترجيح ميدهد و ديگري برعكس. حالا طرز فكر سومي ميآيد و ميگويد حرف هيچكدام نباشد، ميخوريم، اما مصرف آن را كم ميكنيم. هر تصميمي كه ميخواهيد، بگيريد و هر كدام از طرز فكرهايتان كه برنده شد، بشود. تصميم يا بهتر بگويم تصميمهاي شما، رابطهي فست فود و سلامتي را تغيير نخواهد داد و اين قانون همچنان پابرجا خواهد بود.
گاهي براي نگهداشتن برخي از فايلها اصرار داريد. مثلا ميگوييد، اصلا اينها لازم هستند و مگر بدون آنها ميشود، با خودتان روراست باشيد، آيا واقعا بدون آنها نميشود؟؟؟
ميبينيد، كلمهي با خودتان را به كار برديم، اين يعني قطعا شما دو نفر هستيد كه قرار است، با هم صادق باشند. يكي فايل را ميخواهد و ديگري جاي خالي فايل را. در اين موقع حقيقت را پيدا كنيد و بر اساس آن تصميم بگيريد. چون شما اكنون دو نفر هستيد كه با هم جلسه دارند.
يك مثال، فرض كنيد يك فرصت شغلي به شما پيشنهاد شده است كه مزايا و حقوق بالايي دارد، ولي كار و وقت زيادي را ازسوي شما ميخواهد. حالا انگار يكنفر در درون شما هست كه بي توجه به وقت و زمان، دائم مزايا و دستمزد را مطرح ميكند و ميگويد ميداني با اين پول چه كارهايي كه نميشود كرد و يك نفر ديگري هم هست كه وقت و زمان زياد را مطرح ميكند و اينكه اگر اين پيشنهاد را قبول كنم، عمر و وقتم از دست ميرود. باز مثل قضيهي فست فود است. شما هر كدام را كه انتخاب كنيد، تصميم شماست، ولي درآمد و تايم كاري آن فرصت شغلي، سر جاي خودش ثابت باقي ميماند. در اين جا هم، قضيه همين است. شما يا فايل را انتخاب ميكنيد يا جاي خالي فايل، ولي هردو امكان پذير نيست و شما بالاخره بايد انتخاب كنيد.
اگر شما فايلها را دور بريزيد، هارد ذهنتان خالي ميشود تا جايي كه هيچ ميماند. هيچي كه در واقع زمينهي همه چيز است. چون هارد ذهن شما فضاي كافي براي آرزويتان دارد. بله براي رسيدن به همهچيز اول بايد به هيچ برسيد.
اين كتاب براي اين منظور نوشته شده و داستان دختريست به نام ويريا كه بعد از ۲۰ سال نه تنها به آرزويش رسيد، بلكه راه رسيدن به آرزوها را با كسب آمادگي ذهني پيدا كرد و آرزوي كوچكش بهانهاي براي يافتن اين مسير بود. او اين آمادگي را نه با كمك دارو، قرص ها يا عمل جراحي و نه با استعانت از جادو و طلسم، بلكه با تمرين و تمركز بدست آورد. به عبارتي، او با تلاش و درايت آموخت كه براي رسيدن به آ رزوهاي بعديش چگونه بايد ذهنش را آماده و سپس آرزويش را دريافت كند. در اين مدت 20 سال ويريا در كتاب زندگياش، بسيار نوشت و خط زد. حالا پاكنويس آن كه كاغذ و زمان بسيار كمي شده است را در اختيار شما خواننده گرامي قرار داده است. باشد كه از آن بهره ببريد و به آرزويتان برسيد.
- شنبه ۲۳ فروردین ۹۹ ۱۷:۴۱
- ۷۷ بازديد
- ۰ نظر